برای مدتی ، مثل یک پرنده
بی ترانه بودم
برای مدتی ، مثل یک دریاچه ی خشک
بی باران بودم
ناگهان
تو در زندگی ام قدم گذاشتی
و مرا مثل یک فرشته گریاند
تو بی همتا هستی
مثل یک لبخند بی پایان
به زندگی من بیا
کمی فکر کن
تو می توانی یک حامی باشی
خواست تو این است مرا به خودت نزدیک تر کنی
تو در من جاری هستی
به همراه تمام احساساتی که مرا به جلو سوق می دهد
محبتت را در من بتابان
تو می توانی یک حامی باشی
برای مدتی مثل یک خانه بی کس بودم
برای مدتی خالی مثل شعر بی واژه
ناگهان
تو در زندگی ام قدم گذاشتی
و مرا مثل یک الماس درخشان کرد
تو بی همتا هستی
مثل یک آرزو بی پایان
Album ..... Yanni Voices
Singer ... Leslie Mills
Year .... 2009
سلام...ترانه ی خوبی انتخاب کردین و تشکر از ترجمه ی شما ولی به نظرم می شد با کمی دقت بهتر نوشت مثلا به جای برای مدتی می شد نوشت:زمانی همچون پرنده ای بی ترانه بودم...یا به جای به جلو سوق دادن = به پیش بردن یا ... و به جای محبتت را در من بتابان باید بنویسین محبتت را بر من بتابان یا فارسی تر مهربان ات را بر من بتابان...د رکل با یک ویرایش خیلی بهتر می شد نوشت این ترجمه رُ ..مرسی که خبر دادین..به امید روزهای بهتر
سلام شهرزاد جان ...
نمیدونم چی باید بگم ..
فقط اینکه به نظرم ترجمه های تو از یک ضعف اساسی رنج میبرند و اون هم اینه که تو زیاد در نوشتن تسلط نداری .. البته امیدوارم ناراحت نشی .. نظر شخصی من اینه که حداقل در این کاری که ترجمه کردی نتونستی زیاد موفق باشی .. شاید هم من بد خوندم .. واقعا نمی دونم ..
به هر حال خوشحال شدم وبلاگت به روز بود بعد از مدت ها / .
همیشه پیروز و موفق باشی ...
پ.و.ی.ا
سلام شهرزاد جان.
خیلی سخته که احساسات و افکار یک انسان با یک دنیای متفاوت رو با زبان دیگری بیان کرد.
گاهی آدما با زبون خودشون هم نمی تونن حرفشونو به دیگران بفهمونن چه برسه به اینکه....
مترجم یعنی یک واسط که باید قدرت درک احساس (هرچند دور) و بیان اون حس رو داشته باشه و تو داری...
ممنون که بهم سر می زنی عزیزم...
سلام..
ترجمه ی قشنگی بود گلم..
ممنون که خبر دادی...
پیروز باشی
سلام شهرزاد جان
همین امروز اومدم خونه و تازه وبلاگمو چک کردم.....واسه همین دیر شد
من زیاد تجربه در مورد ترجمه ندارم ولی چیزی که دوست داشتم متنی بود که انتخاب کرده بودی همیشه موفق باشی. به این کار ادامه بده و ما رو خوشحال کن.
مواطب خودت باش گلم!
سلام.
ترجمه تٌو خوندم. خوب بود. چون من هم خودم دستی تـو ترجمه دارم ، می فهمم چقدر سخته.
در واقع مترجم در این کار ، خود هنری رٌو خلق می کنه و ابداع به وجود میاره و در ترجمه ، مترجم ناچاره هدف و مقصود نویسنده رٌو بازگو کنه و محتوای مبدا ترجمه رٌو به خواننده ی خودش با امانت انتقال بده ، اما در تالیف دست نویسنده باز است و اندیشه ی خودش رٌو آزادانه میتونه با قلمش به هر طرف که میخواد ، برگردونه!!
به نظر من مترجم 3 چیز باید داشته باشه:
1) تسلط بر زبانی که از اون ترجمه میکنه. ـ زبان مبدا ـ (که قطعاً باید شما مسلط هستین)
2) تسلط بر زبانی که به اون ترجمه میکنه. ـ زبان مقصد ـ (که گویا این بخش هم شامل شما میشه)
3) تسلط بر موضوع مورد ترجمه. (که اگر شما فاقد این گزینه بودین ، قطعاً اتفاقی در حوزه ی ترجمه اتفاق نمی افتاد)
اما «حفظ سبک» هم از ملزوماته. یعنی باید زبان ترجمه گویای سبک زبان مبدا باشه. که جسارتاً احساس میکنم کمی در زمینه کوتاهی میکنین. (البته شاید اینجوری احساس میکنم چون متن اصلی رٌو ندیدم اینچوری قضاوت میکنم.)
پٌر حرفی منو ببخشید.
موفق باشین.
سلام شهرزاد عزیزم
میدونی که انتخابهات رو خیلی دوست دارم.مثل همیشه عالی بود.
موفق باشی دوست گلم
سلام شهرزاد جان
اومده بودم حالت رو بپرسم که با این پست روبرو شدم...کارای یانی برام رویایی ان ...خوشحالم که پستتو خوندم.فقط یه کم از چارچوب رسمی حرف زدن تو ترانه بیا بیرون.نرم بنویس با لغات فارسی بازی کن . تو مفهومو بفهمی و راحت واسه ما بیان کنی کافیه.
سلام..
برای هیچکس به روز شد...
سلام عزیز
شعرتان رو خوندم خیلی بلند بود ومیشد موجزتر گفت دوم اینکه بعضی جاها به نثر نزدیک شده اید
سلام
خوبی گلم؟
عزیزم تو با چی فیس بوکت رو باز کردی؟ من وی پی انم تموم شده با فیلتر شکنم که باز می کنم نمی تونم کامنت بزارم یا کسی رو ادد کنم فقط می تونم صفحه رو ببینیم....
انگار فیس بوک واسه همیشه می خواد اینطوری بمونه...تازه داشتم این فضا رو کشف می کردم :)
گلم مواظب خودت باش..
منتظر ترجمه های قشنگت هستم
:-*